2005/04/09
برآن فانوس که ش دستی نیفروخت
برآن دوکی که بر رَف بی صدا ماند
برآن آیینه ی زنگار بسته
بر آن گهواره که ش دستی نجنباند
بر آن حلقه که کس بر در نکوبید
بر آن در که ش کسی نگشود دیگر
بر آن پله بر جامانده خاموش
کس اش ننهاده دیری پای بر سر
! بهار منتظر بی مصرف افتاد
شاملو