<$BlogRSDUrl$>

2004/09/26




اي كه از كوچه‌ي معشوقه‌ي من مي‌گذري
!من هم از كوچه‌ي معشوقه‌ي تو مي‌گذرم

پ ن : مراقب باش با هم تصادف نكنيم



2004/09/24

دوم مهر 1383 

شيدا

و آن هنگام كه عطر بهار نارنج در آن كلام مقدس پيچيد ، من تو را از پشت چشمان بسته‌ام ديدم . خوبي‌هاي تورا و لطف تو را .
بهارنارنج را به نسيم بسپار ، و اگر خواسته‌ام را خواستي كتاب را به نشانه‌ي عهدي ميان مت با خود ببر وگر نه بماند .
هيچ وقت از ديدن فيلم شيدا سري نمي‌شم. امشب براي بار نهم يا دهم بود كه نشستم از تلويزيون تماشاش كردم و اگه بگم تا حالا عين هر ده دفعهآخر فيلم كه رسيد چشمام تر نشد ، دروغ گفتم. امشب رو كه ديگه نگو . كسي هم نبود كه مزاحم بشه و جاي همگي خالي …
حال و هواي فيلم رو خيلي دوست دارم .
يادمه اون موقع كه هنوز رو پرده‌ بود كه اول فيلم ضبط شده از روي پرده رو نشستيم دسته جمعي با يه عده‌اي ــ كه يه زماني خيلي عزيز بودن ولي حالا رو ديگه نمي‌دونم ــ تماشا كرديم . بعد از اون من دوبار هم سينما رفتم براي تماشاي فيلم و از معدود فيلمهايي هم بود كه من دو بار براي تماشا رفتم . همون موقع هم يادمه كه بعضي از اين آدمهاي احمق خشك مغز به كمال تبريزي توي روزنامه‌ها انتقاد مي‌كردن كه اين چيه ساختي .
بازي ليلا حاتمي و پارسا كه خيلي قشنگ بود ولي از اونها قشنگ تر بازي جالب محمد رضا شريفي‌نيا در نقش رضا اميني بود كه يه تركش خورده ‌بود به باسنش و به قول خودش در جواب فرهاد كه بهش مي‌گه خوب ناله كن . برمي‌گرده مي‌گه:
« ناله كنم بگم چي ؟ بگم كجام درد مي‌كنه . تو مي‌توني چشمات رو بدي نازش كنن ، بدي ببوسنش ، مي‌توني به نمايش بذاريشون . ولي من چي ؟ من چي‌كارش مي‌تونم بكنم . »
اين ديالوگ فقط و فقط از خود شريفي نيا بر مياد و بس . اين تيكه‌ها مخصوص اين بازيگر تواناست .
يه جاي فيلم هم وضعيت جامعه رو نشون مي‌ده كه شريفي نيا داره بچه‌هاي توي عكس رو مي‌گه كه كي كجا رفته وداره كار مي‌كنه :« اصغر رو ببيني نمي‌شناسيش . فلاني مدير كل يكي از قسمتهاي بنياده . اون يكي مدير كارخونه‌ي لاستيك سازيه كه دولت بهش داده . يكي ديگه‌ از اونها گوشه گير شده و آخري‌ هم شهيد شده . »
نمي‌دونم اگه كسي بجز كمال تبريزي هم جرأت مي‌كرد و از اين حرفها مي‌زد باز هم الان
مي‌‌تونست فيلم سازي كنه؟ بازهم مي‌تونست بره مارمولك بسازه؟
راستي يه دوستي هم داريم كه اونهم پرستاري مي‌خونه و اسم وبلاگش رو هم
بهارنارنج گذاشته و به همين اسم هم معروف شده بين بچه‌ها . واقعا عجب لقب زيبايي براي خودش برداشته . به اين مي‌گن موقعيت شناسي . قشنگ هم مي‌نويسه دوست داشتيد يه سر بزنيد




با دوروز تأخير تولدتان مبارك 


صداي بي‌صدا
هنرمندان از محمدرضا شجريان مي‌گويند
تولدتان مبارك آقاي صدا
دربخش موسيقي وقتي اول مهر مي‌شود و سالگرد تولد صدايي چون محمدرضا شجريان، درباره هيچ‌چيز ديگر نمي‌توان نوشت، جز استاد شجريان. به سراغ چهره‌هاي برجسته ادب و هنر ايران رفته‌ايم و از «استاد» پرسيده‌ايم.«در زندگي هنري‌ام، معتقدم منطق هنر را دنبال كردم. در رهگذر زندگي هنري‌ام با انسان‌هايي آشنا شدم كه از تجربه‌ آنها بهره جستم. من به تجربه گذشتگان خود نوعي ايمان و اتكا داشتم، اما به عرصه سياست هرگز اميدي نداشتم و ندارم. ديده‌ام كه در اين كشور سياست چندان كاري پيش نبرده. آدم‌هاي سياسي كمتر منشأ اثر و تحول معنوي بودند. سياست با نهاد من همخواني ندارد. از تزلزل و فريب متنفرم. من دنبال چيزي بودم كه نهادم مي‌خواست. نهاد انسان با نفس انسان متفاوت است...»اينها گوشه‌اي از صحبت‌ها و نظريات كسي است كه در اول مهرماه سال 1319 به دنيا آمد و بعدها در عرض مدت كوتاهي توانست با پشتكار و خوش فكري‌اي كه در هر هنرمندي ديده نمي‌شود، سلطان آواز ايراني شود.اولين روز مهر تولد كسي بود كه توانست يك بار ديگر آواز ايراني را زنده كند. آن هم در موقعيتي كه مي‌رفت كم كم گوشه‌ها و نيم پرده‌ها و ربع پرده‌هاي موسيقي ايراني به حيطه فراموشي سپرده شود.با اين حال آنچنان كه مردم از او انتظار داشتند با ايشان در ارتباط نبود. نزديك به دو دهه است كه تنها پل ارتباطي استاد با دوستدارانش آلبوم‌هايي است كه هر از گاهي به بازار مي‌آيد. به نظر مي‌رسد او نوعي مبارزه پنهان را آغاز كرده است و اين سكوت بهترين سلاح است.چرا محمود دولت‌آبادي معتقد است صداي شجريان به صداي قلم خوشنويسي مي‌ماند كه به انتهاي حرف «ن» رسيدهمحمود دولت‌آبادي درباره شجريان مي‌گويد: «آن چه در آواز شجريان مرا مجذوب مي‌كند، چند وجهي بودن ذهنيت اوست، او از موسيقي، آواز، شعر، بيان، موقعيت و وضعيت اجتماعي و بسياري عوامل ديگر آگاه است و از آنها بهره مي‌برد. يك بار كه به آواز شجريان گوش مي‌دادم احساس كردم صداي او مثل حركت خوش صداي قلم خوشنويسي است كه مي‌خواهد انتهاي حرف نون را نازك بنويسد. آنچنان از اين احساس به وجد آمده بودم كه بارها آن قطعه را گوش دادم. يكي ديگر از وجوه شجريان اين است كه دستي در ديگر هنرها هم دارد. او تنها به خواندن اكتفا نكرده است و دستي در هنرهاي ديگر هم دارد. از هر كدام از آنها چيزكي مي‌داند.»شاگرد استاد شجريان هر وقت آلبوم بيداد او را گوش مي‌دهد بي‌اختيار گريه مي‌كند سالار عقيلي، كه شاگرد آواز محمدرضا شجريان بوده است هم به اين نكته اشاره مي‌كند. او هم معتقد است او تنها استاد آواز نيست: «هر چيز درباره شجريان بگويم كم است. تمام خوانندگاني كه امروز در زمينه آواز كار مي‌كنند مي‌توانند به جايگاهي كه استاد دارد برسند، اما به شرطي كه راهي را كه او رفت دنبال كنند. او يك مجموعه است، نه فقط يك صدا. استاد مجموعه‌اي از ادب، نزاكت، هوش، خوشنويسي، ذوق، هنر و زندگي است.بسياري از مردم فكر مي‌كنند كه استاد مغرور است و به همين دليل از جامعه كناره مي‌گيرد. شما چه انتظاري داريد؟ آيا واقعاً انتظار داريد كه او در خيابان راه برود و به همه لبخند بزند؟ او بيشتر از همه چيز شرم حضور دارد و به همين دليل در جمع‌ها كمتر حاضر مي‌شود و ترجيح مي‌دهد به هنرش بپردازد. هر وقت كاست بيداد را مي‌شنوم، ناخودآگاه اشك‌هايم جاري مي‌شوند. استاد در اين كار واقعاً بيداد كرده است.»پسر يك استاد مسلم موسيقي براي تولد پدرش چه مي‌خرد؟وقتي از پسرش، همايون مي‌پرسم كه مي‌خواهي براي پدرت چه هديه‌اي بخري، مي‌گويد: «نمي‌دانم. بيشتر از او هديه مي‌گيرم. آخرين باري كه برايش هديه خريدم روز پدر بود. يك دسته گل به او دادم.»همايون ترجيح مي‌دهد درباره پدرش صحبت نكند: «نمي‌دانم چه بگويم، هر چه بگويم كم است. بهتر است از ديگران بپرسيد. صحبت از او برايم خيلي سخت است. تنها اين را بگويم كه پدرم ايران و مردم را خيلي دوست دارد و هر كاري را كه انجام مي‌دهد، به خاطر صلاح هنر است.»هنگامه اخوان مي‌گويد: وقتي شجريان شعر حافظ را مي‌خواند كه طفيل هستي عشق‌اند آدمي و پري ...هنگامه اخوان، از خواننده‌هاي قديمي آواز ايراني است. او از همكاران قديمي شجريان است. «يادم مي‌آيد اولين باري كه او را ديدم سال 54 بود. در دفتر آقاي هوشنگ ابتهاج در راديو، آن زمان تازه كار «موسم گل» را با گروه شيدا خوانده بودم. كمتر پيش مي‌آمد كه از كارهاي خودش كاملاً راضي باشد، هميشه مي‌خواست كه كارهاي بهتري داشته باشد. آخرين باري هم كه او راديدم دو سال پيش بود، براي رأي دادن به خانه موسيقي آمده بود. «كوچه‌سار شب» يكي از زيباترين و دوست‌داشتني‌ترين كارهاي اوست. يادم مي‌آيد اين كار از معدود كارهايي بود كه با اركستر بزرگ راديو اجرا شد. واقعاً دوست داشتني بود. يك كار ديگر هم هست كه شجريان شعر حافظ را مي‌خواند: «طفيل هستي عشق‌اند آدمي و پري» اين شعر را با تار فرهنگ شريف خواند و چقدر زيبا. هنوز آن را مي‌شنوم.»جوان‌ترها هم همه او را خوب مي‌شناسند؛ چه آنهايي كه موسيقي سنتي گوش مي‌دهند، چه آنهايي كه گوش نمي‌دهند. اگر اهل موسيقي پاپ هستيد حرف‌هاي يكي از مطرح‌ترين آهنگسازان اين عرصه را درباره شجريان بخوانيدفواد حجازي درباره كارهاي او مي‌گويد: «بيداد از بهترين كارهاي شجريان است. موفقيت ايشان به سال‌هاي اول كارش باز مي‌گردد. كساني كه با او كار مي‌كردند، بهترين‌ها و خوش‌‌فكرترين‌هايي بودند كه آن زمان در زمينه موسيقي فعاليت داشتند. همكاري هوشنگ ابتهاج، لطفي، عليزاده، كياني‌نژاد و خيلي‌هاي ديگر باعث شد مثلث طلايي آهنگساز، شاعر و خواننده تشكيل شود. او علاوه بر هنر، شعور هنري هم داشت. از نظر من اين همان چيزي بود كه شجريان را از ديگر هنرمندان متمايز مي‌كرد. شاگردهاي او وقتي مي‌توانند مثل او شوند كه از هوش و ذكاوت او برخوردار باشند.»همايون خرم: نمي‌دانم چرا شجريان دوست داشت با اسم سياوش بيدكاني آواز بخواندهمايون خرم كه از آهنگسازان قديمي عرصه موسيقي است درباره شجريان مي‌گويد: «شجريان از دوستان قديمي من است. سال 49 در برنامه گل‌ها آهنگي با نام بيداد در دستگاه همايون ساخته بودم كه آواز اين كار را شجريان خواند. آن زمان ترجيح مي‌داد با نام مستعار سياوش بيدكاني كار كند. دليلش را هم نمي‌دانم. تعداد زيادي از كارهاي من و ديگر آهنگسازان برنامه گل‌ها با صداي سياوشِ آن زمان و شجريانِ امروزي پخش مي‌شد. صداي خوب او باعث مي‌شد برنامه‌هاي ايشان لطف ديگري داشته باشد. برنامه‌هايي كه آن سال‌ها با هم اجرا كرديم را خيلي دوست دارم. آن دوران، دوران دلپذيري بود.»و بشنويم از خود شجريان: «... به هر حال خوشحالم از اين كه توانستم راهي را بروم و كاري را بكنم كه نتيجه خوب دهد و مردم دوست داشته باشند. اين خودش احساس رضايت به من مي‌دهد. البته شهرت و محبوبيت، همه بخش‌هايش خوب نيست، چون انسان هيچ گونه آزادي از خودش ندارد. هر كس بايد قدري هم براي خودش باشد. گاهي وقت‌ها براي پنج دقيقه خلوت با خودم ثانيه شماري مي‌كنم. مدام گرفتار اطرافم بودم و هستم. يك بار از من پرسيدند اگر دوباره متولد شوم چه حرفه‌اي را انتخاب مي‌كنم، گفتم كشاورزي را، چون طبيعت را بيشتر از هر چيزي دوست دارم.»



2004/09/22

سي و يكم شهريور 83 

بازهم قصه‌ي خوش قليون!
از بس اين آيدين گفت قليون ، قليون ، ما رو هم به هوس انداخت بعد از شيش ماه
نا پرهيزي كنيم
يادمه آخرين باري كه رفتيم قليون دسته جمعي شب چهارشنبه سوري بود
مردم داشتن توي خيابونها ترقه مي‌زدن و مي‌خوندن و مي/‌رقصيدن
ما نشسته بوديم توي سفره خونه سنتي با جمعي از دوستان قليون مي‌دوديديم ــ ماضي استمراري از مصدر دوديدن !ــ
الان كه دارم مي‌پستم سرم بد جوري داره قيلي ويلي مي‌ره.
اصلا نمي‌دونم كجا سير مي‌كنم
حس بدي نيست و لي بايد طبعاتش رو هم تحمل كنم .
راستي يه چيزي : يادتون باشه بعد از قليون هيچ وقت كباب نخوريد ، اگر هم مي‌خوايد بخوريد قبل از قليون بخوريد
يه نكته‌ي ديگه موقع قليون كشيدن سعي كنيد كمتر حرف بزنيد چون اگه حرفه‌اي هم باشيد سرفه‌ تون مي‌گيره
آدامس جويدن هم موقع قليون بازي مي‌تونه براتون گرون تموم بشه ــ دليلش رو نمي‌گم ــ
و ديگه همين ديگه .
قردا هم مدرسه‌هامون باز مي‌شه و باز هم مي‌ريم كه واحد پاس كنيم
فعلا اين ترم تا حالا 8 واحد بيشتر بر نداشتم تا ببينيم تو حذف و اضافه چي گيرمون مياد
چهارده واحد هم اين ترم « محوطه » دارم كه به اميد خدا قراره توي چمن دانشگاه ، يا شايد هم توي دانشكده علوم و اگه ديگه خيلي به بد بختي افتاديم توي دانشكده زبان و مديريت و اين جور رشته‌ها پاس بشه
خوبيش اينه كه با وجودي كه حضور غياب نداره ولي همه‌ي بچه‌ها با شوق سر اين درس حاضر مي‌شن
پ ن : محوطه كه مي‌دونيم چيه ديگه !

2004/09/20



ولگردي تو اينترنت هم براي خودش عالمي داره
اين لينكي كه اين پايينه رو اگه كليك كنيد به صفحه‌اي مي‌رسيد
كه با وارد كردن اسمتون و فشار دادن اينتر شيوه‌ي نوشتن
اسمتون رو به زبان مقدس مصريان قديم
به شما ارائه مي‌ده
بيشرف براي ترجه‌ي اسم من اينجوري جواب داد
پا، دست، پا، دست ، سبد
اين يعني بابك
اميدوارم خوشتون بياد
كامنتش يادتون نره




2004/09/19

83-6-28 



يه ضرب المثل آذري هست كه ميگه :« هر عاشيقي يه دوراني داره

فكر كنم دوران من هم ديگه سر اومده




2004/09/14

بيست وسوم شهريور 1383 





لو لاك لما خلقت الافلاك
عيد مبعث مبارك باد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

افسانه‌ي نرگس

جوان زيبايي هر روز مي رفت تا زيبايي خود را در يك درياچه تماشا كند.چنان شيفته ي خود مي شد كه روزي به درون درياچه افتاد و غرق شد. در مكاني كه از آنجا به آب افتاده بود, گلي روييد كه نرگس ناميدندش.
هنگامي كه نرگس مرد اوريادها _ الهه هاي جنگل_ به كنار درياچه آمدند كه از درياچه ي آب شيرين به كوزه اي سرشار از اشك هاي شور استحاله يافته بود.
اوريادها پرسيدند : چرا مي گريي ؟
درياچه گفت : براي نرگس مي گريم .
اوريادها گفتند: آه شگفت آور نيست كه براي نرگس ميگريي....و ادامه دادند: هر چه بود با آنكه همه ي ما همواره در جنگل در پي او مي شتافتيم تنها تو فرصت داشتي از نزديك زيبايي او را تماشا كني.
درياچه پرسيد: مگر نرگس زيبا بود؟
اوريادها شگفت زده پاسخ دادند: چه كسي بهتر از تو ميتواند بهتر از تو اين حقيقت را بداند؟
هر چه بود هر روز در كنار تو مي نشست.
درياچه لختي ساكت ماند.سرانجام گفت : من براي نرگس ميگر يم اما زيبايي او را در نيافته بودم.
براي نرگس ميگريم چون هر بار از فراز كناره ام به رويم خم مي شد مي توانستم در اعماق ديدگانش بازتاب زيبايي خودم را ببينم.
مقدمه كتاب كيمياگر اثر پائولو كوئليو
حقيقت دنياي ما چيزي بيشتر از اين نيست . من فكر نمي‌كنم كسي يا حتي موردي را بتوان يافت كه ديگري را به خاطر صرف وجود خود آن شخص بخواهد ، و نه بخاطر خودش . نشانه‌ي آن نيز هنگامي مشخص مي‌گردد كه اتفاقي خلاف ميل ما پيش مي‌آيد ، آنگاه به عكس العملهاي خود توجه كنيد تا حرفهاي مرا در رنگ تجربه ببينيد. پس زياد خود را در قيد و بند كلمات به زنجير نكشيد . كلماتي مانند … و يا …… و غيره كه خود بهتر مي‌دانيد كه چه مي‌باشند .
بياييد سعي كنيم اگر هم روزي به خيال خود، ديگري را بيش ز خود دوست داشيم و اورا براي نفس وجود خودش مي‌خواستيم و نه براي نفس وجود خودمان ، آن ديگري كسي باشد كه جاودانه باشد ، فاني نباشد !

بيا كه قصر امل سخت سست بنيادست
بيار باده كه بنياد عمر بر بادست
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزادست
چه گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غيبم چه مژده ها دادست
كه اي بلند نظرِ شاهبازِ سدره نشين
نشيمن تو نه اين كنج محنت آبادست
ترا ز كنگره ي عرش مي زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست
نصيحتي كنمت يادگير و در عمل آر
كه اين حديث ز پير طريقتم يادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه عروس هزار دامادست
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي
كه بر من و تو در اختيار نگشادست
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاي فرياد است
حسد چه مي بري اي سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعرانه ها :


دنيا چه فراخ است و چه واژگون
در ته مانده هاي قهوه ي اين فنجان
و اين خط
اين خط طويل بي انتها
راهيست
كه نميدانم كوله بارم را از كجايش برداشته ام
و در كجايش بر زمين خواهم نهاد
دوقطره كنار هم ، نشانه ي دوستي است
يعني كه تنها نخواهي ماند
و چه برجسته نقش بسته
بر تابلوي تك رنگ و تيره ي آينده
آن نقش مبهم و آن خطوط در هم
نشان از اغتشاش افكار آدمي است
از دو دو تا ميشود « چهار راه فصول ِ » بي انتها
چه ميگويم ؟
شما خود از من مغشوش تريد
و مي فهميد كه ...
ببخشيد
روح خسته است و غرغر كنان مي‌گويد كه خوابش مي‌آيد!
بروم لا لايي اش را بگويم ، شايد كمي آرام بگيرد.
و هر وقت آمديد
حتما يك فنجان قهوه ، با شما نيز خواهم خورد
تا شايد به پا قدم شما
نقش قهوه‌ي من نيز زيباتر جلوه كند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنجا
موج ميزد آب
در حوض آبي رنگ
كه رقصان ماهي كوچك قرمز
تنها
در انتظار وصلت دريا
به انعكاس پرتوي مهتاب
سر نوشت خويش را
كه تنها شاهد شهادت
سياه ماهي كوچك بود
در سياه چاله هاي ماه
رقم مي زد

آدم لبخند زد : عرفان نظر ، آهاري

ماهي كوچك دچار آبي بيكران بودآرزويش همه اين بود كه روزي به دريا برسدو هزار و يك گره آن را باز كند و چه سخت است وقتي كه ماهي كوچك عاشق شود. عاشق درياي بزرگ.ماهي هميشه و همه جا دنبال دريا مي‌گشت، اما پيداش نمي‌كرد.هر روز و هر شب مي‌رفت، اما به دريا نمي‌رسيد. كجا بود اين درياي مرموز گمشده پنهان كه هر چه در پيش مي‌گشت، گم‌تر مي‌شد و هر چه كه مي‌رفت، دورتر.ماهي مدام مي‌گريست، از دوري و از دلتنگي. و در اشك و دل تنگي‌اش غوطه مي‌خورد. هميشه با خود مي‌گفت: اينجا سرزمين اشك‌هاست.اشك عاشقاني كه پيش از من گريسته‌اند، چون هيچ وقت دريا را نديده‌اند و فكر مي‌كردند شايد جايي دور از اين قطره‌هاي شور حزن‌انگيز دريا منتظر است.ماهي يك عمر گريست و در اشك‌هاي خود غرق شد و مرد، اما هيچ وقت نفهميد كه دريا همان بود كه عمري در آن غوطه مي‌خورد.***قصه كه به اينجا رسيد، آدم گفت: ماهي در آب بود و نمي‌دانست، شايد آدمي هم باخداست و نمي‌داند.شايد آن روزي كه عمري از آن دم زديم، تنها يك اشتباه بود.آن وقت آدم لبخند زد. خوشبختي از راه رسيد و بهشت همان دم برپا شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسيقي :
طبق معمول داشتم با ريموت كنترل بازي مي‌كردم كه شبكه‌ي
arte
داشت يك فستيوال موسيقي از كشورهاي مختلف در فرانسه را نشان مي‌داد . اول از هند و بعد هم از پاكستان يه موسيقي در مدح علي (ع) خواندند كه بسيار زيبا بود . ولي از اون زيبا تر زماني بود كه يك گروه با دف و سه تار همراه با نفر دوم صدا در موسيقي اصيل ايراني به روي سن آمدند. بله، شهرام ناظري هم دعوت بود و يكي از آوازهاي زيباش رو اجرا كرد و رفت . بعدش هم يك گروه عربي براي حمايت از فلسطين برنامه اجرا كردند كه من فكر مي‌‌كنم همه‌ي برنامه بيشتر براي همين موضوع بود .
خلاصه وقتي ديدم كه از ايران هم در اين برنامه شركت كردند اون هم در اين سطح خيلي حال كردم .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن ختام :


بدين افسونگري ، وحشي نگاهي
مزن بر چهره رنگ بي گناهي
شرابي تو ، شراب زندگي بخش،
شبي مي‌نوشمت خواهي نخواهي!
فريدون مشيري





2004/09/09




سايت روزنامه‌ي شرق هم درست شد .
الحمد الله



2004/09/08

فوتبال 



جونمون به لبمون رسيد تا اين فوتبال تموم شد
ولي از همه چيز ديدني تر قيافه‌ي ملك عبدالله پادشاه اردن بعد از گل اول بود

پ ن : اين ملك عبد الله خانوم خوشگلي اختيار كرده‌اند {به چشم خواهري نگاه كردم } به جان شما




2004/09/05

پانزدههم شهريور 1383 

ورنه امشب، باز هم باران
ورنه امشب، بازهم باران
شعر چاپ نشده‌ي اخوان ثالث

باز هم باران
باز هم آن روز ها و شب هايي كه همرنگند
روز هيچ از روز پيدا ني
وشب از شب نگسلد گويي
آه.... گويا باز هم بايد
هفته‌اي را رفته
پندارم
هفته اي زرين
از شبانروزان فروردين
غرق خواهد گشت در بيهودگي
شايد
بس كه باران شبانروزي
آيد و آيد
و دريچه ي روزني زين سقف ماتم‌فام
نگشايد
***
باز هم آن روز و شب هايي كه تاريكند
روز همچون شبچراغ رنگها خاموش
همچنان رنگ چراغان، مات
باز گويي تا پسين واپسين ايام
همچنان در گريه خواهد بود
اين سياه،‌ اين سقف ماتم، ‌بام بي‌اندام
***
باز باران، باز هم باران
چون پرير و دوش و دي، ‌امروز
باز باراني كه ساعتهاست مي بارد
زين سياه ساكت دلگير
قطره ها پيوسته همچون حلقه
زنجير
باز آن ساعات پي در پي نشستن،‌ وز پس شيشه
اشكريزان خدا را ديدن و ديدن
گوش دادن، غرق انديشه
از مدام ناودانها ضجه شب را
و گشودن گاه
با ترجيع تصنيفي
بسته لب را
و نياوردن به خاطر هيچ مطلب را
***
محرم غمگينم، ‌اي شيطان شعر، اي نازنين همزاد
باز در اين تيرگي ها از تو خوشنودم
با شگفتي هاي هستي _ اين كهن بازيچه بيهودگي_ امشب
از تو خوشنودم كه
بازم پاره اي بر آفرينش زهر خنداندي
از تو نيز اي باده خرسندم
سرد نوشاندي مرا و گرم پوشاندي
وسپاست مي‌گزارم، اي فراخاي خيال امشب
كاندرين باران بي پايان
همچنان بي انقطاع آيان
با سكوت سرد من دمساز
همعنانم تا ديار ناكجا راندي
ور سيلم بودي و ترجيع شيواي خموشي را
در حزين ساز من،
سوي چشم‌انداز روحم، ‌باغ تنهايي
راندي و آنگه مرا خواندي
به تماشاي تماشايي
ور نه امشب،‌ باز هم باران
زندگي را زهر من مي‌كرد
ور نه كس جز بي‌كسي آيا
با سكوت من سخن مي كرد؟
فروردين 1357


# posted by B.Ghadaksaz : 5:23 PM

2004/09/03

دلكش 



دلكش هم مرد
ميشه گفت از اون نسل طلايي زنان در موسيقي اصيل ديگه كمتر كساني مانده‌اند
و فكر مي‌كنم بعد از مرگ اين دو سه خواننده‌ي اصيل كه باقي موندن صداي آواز زنان را تنها از نوارهاي ظبط شده بتوان شنيد و بس




# posted by B.Ghadaksaz : 7:57 PM

2004/09/02

سوتي روزنامه‌ي شرق پر از حقيقت 


گاهي وقتها ديديد بچه‌ها با زبان بچه‌گانه و غير عمدي يه حرفي رو مي‌زنند و چون اون حرف يك حقيقتي بوده كه افراد كمتر جرأت گفتنش را داشته‌اند ، باعث توجه،تعجب و حتي خنده‌ي بزرگترها مي‌شوند . امروز توي صفحه‌ي ديپلماسي شرق مصاحبه‌اي با آصفي سخنگوي وزارت خارجه را چاپ كرده بود و در باره‌ي مسائل هسته‌اي سوال پرسيده بود .
يك جا تايپيست به جاي اينكه بنويسد :« در جريان نشست پاريس اخبار متعددي به گوش مي‌رسيد » نوشته بود « در جريان شكست پاريس …..»
نا خودآگاه ياد مطلب بالا افتادم و خنده‌ام گرفت . چون تايپيست ناخواسته تنها دستاورد پاريس را تشريح كرده بود .


# posted by B.Ghadaksaz : 12:38 AM

This page is powered by Blogger. Isn't yours?