<$BlogRSDUrl$>

2005/06/29

نمی دونم چی شده بود که فکر کردم فردا امتحان دارم
اونقدر کارهای تل انبار شده روی هم داشتم که به هر کدوم هم که می رسدم یکی دیگه از بقلش و دو تا هم از بالاش زاییده می شد
همه ی این ها یه طرف تازه ساعت 11 فهمیدم که فردا امتحان ندارم
بلکه امتحانم ساعت 4 بعد از ظهر همین امروزه
توی همون 3 ساعتی که وقت داشتم همه ی درس رو خوندم و حالا هم می تونم بگم که از 5 تا مساله 4 تاش رو حل کردم و یکی رو نصفه وقت کم آوردم تازه همه ی ترم رو هم سر این کلاس خواب بودم
چون دقیقا فردای روز شیفت کاریم بود
و اینگونه بود که تابستان من هم شروع شد

This page is powered by Blogger. Isn't yours?