<$BlogRSDUrl$>

2008/06/03

!ازدواج موقت 



2008/05/23



جرای کنسرت موسیقی ایرانی - خرداد و تیر 1387
استاد محمدرضا شجریان به همراه گروه شهناز روزهای 29، 30 خرداد ماه، 1و 2 تیرماه 1387 در تالار بزرگ کشور کنسرت موسیقی ایرانی برگزار مِی نمایند

بخشی از درآمد حاصل از این برنامه به بازسازی آرامگاه شمس تبریزی در شهرستان خوی اختصاص خواهد یافت.

تاریخ و روش فروش بلیط های این برنامه در روزهای آینده از طریق همین سایت و سایت اینترنتی کنسرت (http://www.shajarianconcert.com) به آگاهی عزیزان خواهد رسید.

دوستداران موسیقی ایرانی می توانند از ساعت 10 صبح روز شنبه 28 اردیبهشت 1387 به سایت اینترنتی کنسرت (http://www.shajarianconcert.com) مراجعه نموده، اطلاعات فردی خود را وارد یا ویرایش نمایند.

عزیزانی که کد ملی خود را اشتباه وارد نموده اند، لطفا نسبت به اصلاح آن اقدام نمایند. در غیر اینصورت هنگام تحویل بلیط دچار مشکل خواهند شد.


گروه برگزاری کنسرت

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷








هيچوقت نمي‌توانيد با مشت گره‌کرده دست کسي را به گرمي بفشاريد.
گاندي)



از طريق آزمايشهايي ،روان پژوهان حدس ميزنن که در حدود نود ثانيه الي چهار دقيقه زمان لازمه تا يک شخص درباره عشق کسي تصميم بگيره ! و بر اساس همين تحقيقات اعلام شده که اين عشق ها 55% از طريق زبان عشق (جسماني) 38% از طريق لحن صدا و سرعت سخن گفتن و فقط 8% از طريق گفتگو (موضوع صحبت) عاشق ميشن !!!a




به انسان تندرستی و ثروت و محبوبیت بدهید، او هر سه را در جستجوی خوشبختی از دست خواهد داد ---
(گاندی




کچل کردم که از یادم بری ، دیدم نمی شه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمی شه

:D


2008/05/09

پشت یک پنجره باز به‌شب
پسری دوخته چشم به سیاهی کبود
آسمان غمگین است
منم و یک نخ سیگار به‌دست
بوی نمناک زمین ذهن را برده به آن دور زما‌ن‌های لطیف
آن زمان شب بارانی ما سرد نبود
اولین بوسه به دود ،
اولین قطره به‌چشم
آن زمان‌ها که گلو بغض نفس‌گیر نداشت
آن زمان‌ها که به دل داغ جگر سوز نبود
آن زمان‌ها که به لب غصه و غم راه نداشت
پسری بود سحر دوست ،
قدح توشه و قائم به نماز
پسر قصه‌ي ما جای حل کردن یک مساله از راه جدید
جای رفتن سر چاهی که دو صد شیخ گرفتار گلش آمده اند
جای خندیدن و رقصیدن و فریاد زدن
به گلش می‌پرداخت
روزها صرف خریداری ناز
شب زمان دست نوازش بر گل راز و نیاز
پشت یک پنجره‌ي باز به شب
پسری دوخته چشم به سیاهی کبود
آسمان غمگین است
منم و نصفه سیگار به‌دست
ناگهان دور زمان چرخه‌ي دیگر بگذاشت
پسرک بی‌خبر از تند وزشهای کویر
مست جام گل سرخ
و جهان در صدد سوختن یک دل پاک
کاش می‌شد سهمگین باد طبیعت نوزد بر بدن ناز گل آن پسرک
کاش آن باد نمی‌کرد لگد مال جگر گوشه‌ي تنهایی یک عاشق معشوق پرست
باد آن روز عجب سرخ گلی گلچین کرد
پس از آن واقعه‌ي تلخ نهادپسرک
از پس یک پنجره‌ي باز به آتشکده‌ي خاطره‌ها
همه شب می‌نگردبه رخ بی‌بر آن باغ بزرگ
که برای شب بد مستی تو
آخرین جرعه‌ي یک جام تهی‌است
پشت یک پنجره‌ي باز به شب
پسری دوخته چشم
به سپیدی کبود
و سحر نزدیک است
منم و یک ته سیگار به‌دست

2008/05/01

هولووووووووووووو 

سربازی نوعی هولو است
قورت باید داد با هسته
فقط مراقب هسته اش باشید گیر نکنه

2008/04/24

وقتی توزندگی عادی و روزمره اونقدر خودت رو توی کارات غرق می کنی و سرت رو شلوغ می کنی
همون می شه که خدمت مقدس سربازی برات تبدیل به استراحت می شه

2008/04/14

ادیسون: هیچ چیز واقعا خراب نیست!!!حتی ساعتیكه از كار افتاده دو بار در روز زمان را درست نشان می دهد

آلبرت انيشتين: ميخواي بدوني نسبيت چيه؟ يه دقيقه دستت رو بذار رو ذغال داغ مثل يک ساعت ميگذره. يه ساعت بنشين پيش يه دختر خوشگل مثل ثانيه ميگذره. نسبيت يعني اين

2008/04/08

وقتي تو پيروز ميشي من با غرور به همه ميگم : هي اون دوست منه ! وقتي ميبازي كنارت ميشينم و ميگم : هي من دوست توام

هر وقت توي زندگي به يه در بزرگ رسيدي که روش يه قفل بزرگ بود نترس و نا اميد نشو!!! چون اگه قرار بود باز نشه جاش يه ديوار ميذاشتن

2008/04/07

شاگردی از استادش پرسيد:" عشق چست؟ " استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچينی! " شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسيد: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: " هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه های پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهای گندم زار رفتم ." استاد گفت: " عشق يعنی همين

2008/04/04


مغایرتهای زمان ما

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم

فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را

بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید

عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که "یکی از این روزها" آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... "یکی از این روزها" ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!






!رها ، رها ، رها ، من




2008/03/23




جهان در ابتدای سال 87 و در ابتدای 27 سالگی بسیار بی رحم رفتار کرد

!سالی که نکوست از بهارش پیداست


2008/03/04




پدر بزرگ، درباره چه مي نويسيد؟ درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مي نويسم، مدادي است که با آن مي نويسم. مي خواهم وقتي بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوي. پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيز خاصي در آن نديد: اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است که ديده ام پدر بزرگ گفت: بستگي دارد چطور به آن نگاه کني، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بياوري ، براي تمام عمرت با دنيا به آرامش مي رسي !
صفت اول: مي تواني کارهاي بزرگ کني، اما هرگز نبايد فراموش کني ک
صفت دوم: بايد گاهي از آنچه مي نويسي دست بکشي و از مداد تراش استفاده کني. اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تيز تر مي شود (و اثري که از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريک تر) پس بدان که بايد رنج هايي را تحمل کني، چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.

صفت سوم: مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاک کن استفاده کنيم. بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدي نيست، در واقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم: چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است.
سر انجام پنجمين صفت مداد: هميشه اثري از خود به جا مي گذارد. پس بدان هر کار در زندگي ات مي کني، ردي به جا مي گذارد و سعي کن نسبت به هر کار مي کني، هشيار باشي وبداني چه مي کني --------------------------------------------------------------------------------



2008/03/01




هر وقت تو زندگي به يه در بزرگ که يه قفل بزرگ روش بود رسيدي ، نترس و نااميد نشو چون اگه قرار بود در باز نشه جاش يه ديوار مي گذاشتن



2008/01/26



بخشی از بزرگترین نعمت های خدا برای انسان، بی جواب گذاشتن برخی دعاهای اوست

عين حماقت است كه معتقدباشي به تو راست مي گويد ، در حالي كه خود مي داني اگر جاي اوبودي ناچار دروغ مي گفتي





یک همیشه یک است . شاید در تمام عمرش نتواند بیشتر از یک عدد باشد اما بعضی اوقات می تواند خیلی باشد . یک نگاه . یک سرنوشت . یک خاطره . یک دوست





روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي



2008/01/22



براي کشتن يک پرنده يک قيچي کافي ست. لازم نيست آن را در قلبش فرو کني يا گلويش را با آن بشکافي. پرهايش را بزن... خاطره پريدن با او کاري مي کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند



2008/01/21

! بدون شرح 




اهل دانشگاهم رشته ام علافي‌ست جيب‌هايم خالي ست پدري دارم حسرتش يك شب خواب! دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب. اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است جانمازم نمره! خوب مي‌فهمم سهم آينده من بي‌كاريست من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند مرد تاجر خوب است و مهندس بي‌كار وچرا در وسط سفره ما مدرك نيست! ((چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد)) بايد از آدم دانا ترسيد! بايد از قيمت دانش ناليد! وبه آنها فهماند كه من اينجا فهم را فهميدم



2007/12/31

نیوتن : در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد

بازنده ها در هرجوابی مشکلی را می بینند ولی برنده ها در هر مشکلی جوابی را می بینند . سعی کنید مثل برنده ها فکر کنید

چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعيت... پس از پايان يافتن! و زمان ... پس از گذشتن

2007/12/24




چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.


این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون ‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!




در جوانی آنگاه که رؤیاهایمان با تمام قدرت درما شعله ورند خیلی شجاعیم ولی هنوز راه مبارزه را نمی دانیم، وقتی پس از زحمات فراوان مبارزه را می آموزیم دیگر شجاعت آن را نداریم





وقتي سرت رو رو شونه هاي کسي ميگذاري که دوستش داري بزرگترين آرامش دنيا رو تو خودت احساس ميکني و وقتي کسي که دوستش داري سرش رو رو شانه هات ميذاره احساس مي کني قوي ترين موجود جهاني



2007/12/22


فقط یه روز بشین و خوب فکر کن، ببین هر کدوم از اونایی که دوستت دارن، دلیلشون چیه؟ اونی که خدا رو بیشتر با تو پیدا کرده بود، هرگز تنها نذار و تو هم سعی کن دوستش داشته باشی. چون عاشق ترین عاشقات همونه





آموخته ام که : به انسان ها مانند سکوي پرتاب نگاه نکنم. آموخته ام که : هرگاه که ترسيده ام ، شکست خورده ام. آموخته ام که : غرور انسان ها را هرگز نشکنم. آموخته ام که : انسان هاي بزرگ هم اشتباه مي کنند. آموخته ام كه : اگر مايلم پيام عشق را بشنوم ، خود نيز بايستي آن را ارسال كنم آموخته ام که : زندگي را از طبيعت بياموزم ، مثل ابر با كرامت باشم . چون بيد متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر ، صبور ، مثل بلوط مقاوم ، :):):):):):)



2007/12/18



وقتی خاطره های آدم زیاد می شه، دیوار اتاقش پر’ه عكس می شه، اما دلت برای اونی تنگ می شه كه نمی تونی عكسشو به دیوار بزنی ...





نويسنده معروفي مي گويد: زن مانند كروات است هم زيبايي به مرد مي بخشد و هم گلويش را فشار مي دهد



2007/12/16



يكي از مكالمات خداوند و حضرت موسي: "هرگاه بنده اي مرا بخواند، آنچنان به سخنان او گوش مي سپرم كه گويي بنده اي جز او ندارم ، اما شگفتا بنده ام همه را چنان مي خواند كه گويي همه خداي اويند جز من !"





سه شباهت زن با موتورگازي: يك دنده، پر سروصدا، بي ظرفيت




اگه ديدي بچه اي كنار يك روزنامه نشسته و روزنامه زرد شده بدون كار بچه نيست تبليغ ايرانسله





يكي از مكالمات خداوند و حضرت موسي: "هرگاه بنده اي مرا بخواند، آنچنان به سخنان او گوش مي سپرم كه گويي بنده اي جز او ندارم ، اما شگفتا بنده ام همه را چنان مي خواند كه گويي همه خداي اويند جز من



2007/12/15


مشکلات مهم زندگی نمی‌توانند با طرز تفکری حل شوند که آن‌ها را به وجود آورده است!!!«آلبرت اینشتین»



2007/12/10

عشق به ديگري ضرورت نيست حادثه استعشق به وطن ضرورت است نه حادثه. عشق، تركيبي است از ضرورت و حادثه. عشق، تنها تعلق است. عشق، دل مضطرب نمي خواهد. عشق، وابستگي‌ست. انحلال كامل فرديت است در جمع. . عشق، يعني پويش ناب دائمي. عشق، به سراغ خستگان روح نمي آيد. عشق خطرناك است نه عا شق. عشق حذف كامل فاصله را درخواست مي كند. عشق محصول ترس از تنها ماندن نيست. عشق فرزند اضطراب نيست. عشق داروي توانمند جان است. عشق به ديگري ابزاري‌ست براي زيبا و زيبا تر ساختن

واي .... خسته شده ام ...! نه ... انگار براي خسته شدن کمي زود است ... هنوز جاده ادامه دارد ... باید باز هم قدم بردارم ... میدانم تا رسيدن راه زيادی در پيش دارم باید رفت ... به قول يکي از دوستان: نفرين به سفر که هرچه کرد او کرد


خدا با لبخندی مهر آمیز به من می گوید آهای دوست داری برای مدتی خدا باشی و دنیا را برانی؟می گویم البته به امتحانش می ارزد.کجا باید بنشینم ؟چقدر باید بگیرم ؟کی وقت نهار است ؟چه موقع کار را تعطیل کنم ؟ خدا می گوید سکان را بده به من! فکر میکنم هنوز آماده نباشی -شل سیلور استاین


This page is powered by Blogger. Isn't yours?