جمعيت زيادي اومده بودن . همه با كت و شلوار و كراوات مشكي ، با چشمهاي سرخ و باد كرده . هفت روز از اون حادثه ميگذشت. وقتي نوبت به خداحافظي من رسيد ، آقاي اسلامي برگشت گفت : « بابك جان خيلي زحمت به شما داديم . ايشا… توي خوشي ها جبران كنم . »
منهم كه نميدونستم چي بگم جواب دادم : « آقاي اسلامي ، زياد ناراحت نباشيد . الان جاي ساسان خيلي از من و شما بهتره . » و اي كاش كه اين حرف رو نميزدم . چون اين بنده خدا فقط همون روز اول گريه كرد و بعدش ديگه ريخت توي خودش . ولي با اين حرف مثل اينكه يه جرقه توي اتاق گاز زده باشي سرش رو گذاشت روي شونهي ن و هاي هاي گريه كرد .گريهي يك مرد، يك پدر در سوگ تنها پسر .
نا خودآگاه من هم گريهام گرفت . چند لحظه كه گذشت ، سرش رو بلند كرد و گفت :« درسته ديگه ساسان نيست ولي بازهم به ما سر بزنيد . من و مادرش خيلي دوست داريم شما ها رو در كنار خودمون ببينيم . »
و منهم قول دادم هميشه به يادشون باشم . ولي سعي ميكنم ديگه اون طرفها آفتابي نشم و باعث ياداوري روزهاي خوش گذشته با اين خانوادهي خوب و مهربون نباشم.
اين طور بود كه مراسم هفت ساسان هم در مسجد نور ميدان فاطمي تموم شد.
ساسان كسي بود كه براي اولين بار من رو با اسكي آشنا كرد .كسي كه به كوه واسكي خيلي علاقه داشت و جونش رو هم سر اين علاقه گذاشت.
روز چهار شنبهي هفتهي پيش زنگ زد كه مياي بريم ديزين ؟ من اون شب مهموني دعوت داشتم و چون قرار بود توي اون مهموني يه خبرهايي بشه ـ كه نشد ـ جريان رو بهش گفتم ،گفت:« اگه بياي هم نميبريمت . »
با يه سري از بچهها رفتند پيست ديزين كه موقع پايين اومدن توي برف آبها گير كرده بود وقتي فرياد كمك زد شش متر زير بهمن دفن شد . من براي روز تشييع جنازهاش خبر نداشتم ، ولي از پسر عموش كه شنيدم ميگفت شدت ضربهي بهمن و وزن شيش متر برف اونقدر زياد بوده كه پشت بدنش باز شده بود و از فشار چشمهاش از سرش بيرون زده بود .
حالا توي اين گير و دار فدراسيون احمق اسكي براي اين كه از خودش رفع مسئوليت كنه ، اعلام مرگ مشكوك كرده بود و ميگفت كه ساسان مست بوده و به جاي اينكه خانوادهي ساسان شاكي باشند ، اونها شاكي شدن و باعث كلي دردسر براي همهي اين عزادار هاي بيچاره شدن ، جوري كه باباش دو مليون فقط به پزشك قانوني رشوه داد كه اون روزي كه همهي فاميل منتظر جنازه توي بهشت زهرا جمعاند ، مراسم انجام بشه و مردم سه روز الكي معطل نشن. فقط ميخوام عمق پستي رو بفهميد .
خلاصه اينكه هفتهي پيش اصلا هفتهي خوبي نبود . اين از اولش كه با خبر ساسان شروع شد .
بعدش هم خبر بد ديگهاي بهم دادن كه رؤياهاي چندين و چند سالهام رو برباد رفته ديدم .خبري كه تنها عاملش حسادت ديگران بود و البته كمي هم بچگي صاحب خبر . خبري كه هنوز باورش برام مشكله ، حتي مشكلتر از باور مرگ ساسان .
بعد از اون هم روز شنبه خبر بد ديگه بهم رسيد كه باعث ناراحتي يكي از دوستان عزيز بود درست در لحظهاي كه فكر ميكرديم داره همه چيز خوب پيش ميره همه چيز خراب شد .
حالا كه هفته داره تموم ميشه خدا رو شكر ميكنم كه اين هفته با همين سه خبر تموم شد .
اين ها رو نگفتم كه ناراحت بشيد اينها رو گفتم كه بريد و از همين زندگيي كه داري لذت ببريد و اينقدر ازش بهونه نگيريد و اون رو براي خودتون سختش نكنيد. عاقبت همه/ ما مرگه . پس يه كاري كنيم كه بعد از مرگمون اسم خوبي ازمون بمونه ، نه اينكه هركي برسه يه چيز بدو ناراحت كندهاي از ما يادش بياد
# posted by B.Ghadaksaz : 3:51 AM
خيلي جالب بود برام وقتي شنيدم يه بنده خدايي تحت تاثير حرفهاي ديگران قضاوتش نسبت به من 180 درجه عوض بشه و به من نسبت .... بده
# posted by B.Ghadaksaz : 4:30 AM
خيلي دوست داشتم بهش بگم تولدش مبارك
ولي حيف كه همهي راهها به طرفش بسته است
به اميد روز رهايي
# posted by B.Ghadaksaz : 4:08 AM
baabak@Gmail.com
# posted by B.Ghadaksaz : 2:02 AM
يك هفتهي سخت و با چند خبر بد
# posted by B.Ghadaksaz : 1:34 AM
استادمون ميگفت :
يه عده هستن كه وقتي يه چيزي از خدا ميخوان تا شروع به صحبت ميكنن خدا به فرشتههاش دستور ميده كه
هرچي ميخواد بهش بدين كه ديگه صداش در نياد چون من اصلا دوست ندارم صداش رو بشنوم
در عوض يه عده هم هستند كه خدا از صدا و گريه زاري و نالهي اونها خوشش مياد و هر وقت يه چيزي از خدا ميخوان خدا به فرشتههاش ميگه
بهش نديد من از صداي اين خوشم مياد و دوست دارم صداش رو بشنوم
حالا من نميدونم ما جز كدوم دستهايم ؟
چون اصلا به حرفمون كه گوش نميده . صداي قشنگي هم نداريم قشنگ هم كه گريه نميكنيم . پس چرا جواب نميده ،من كه نفهميدم
شما اگه چيزي فهميديد جون هر كي دوست داريد قسمتون ميدم بگيد
# posted by B.Ghadaksaz : 5:01 AM
نتيجه برام خيلي مهمه . ولي راه رسيدن به نتيجه چطور؟
اصلا مهمه كه از چه راهي به نتيجهي دلخواه برسم؟
شما حرفي براي گفتن نداريد؟
# posted by B.Ghadaksaz : 1:51 AM
چه درديست در ميان جمع بودن ... وليكن گوشهاي تنها نشستن
چاهار شنبهي خوب ولي نا پايدار. دو هفته گذشت
# posted by B.Ghadaksaz : 2:28 AM
هديه ! اي بابا
دل خوش سيري چند
هديه رو وا نكرده پس فرستاد
# posted by B.Ghadaksaz : 2:25 AM
آدم بد شانس اگه دست روي طلا هم بذاره به ... تبديل ميشه
# posted by B.Ghadaksaz : 2:23 AM
اي صبا نكهتي از كوي فلاني به من آر
زار و بيمار غمم راحت جاني به من آر
قلب بي حاصل ما را بزن اكسير مراد
يعني از خاك در دوست نشاني به من آر
در كمين گاه نظر با دل خويشم جنگست
ز ابرو و غمزهي او تير و كماني به من آر
در غريبي و فراق وغم دل پير شدم
ساغر مي ز كف تازه جواني به من آر
منكران را هم از اين مي دو سه ساغر بچشان
وگر ايشان نستانند رواني به من آر
ساقيا عشرت امروز به فردا مفكن
يا ز ديوان قضا خط اماني به من آر
دلم از دست بشد دوش چو حافظ ميگفت:
«اي صبا نكهتي از كوي فلاني به من آر»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر و ادب :
توي روزنامهي ايران روز پنجشنبه توي يكي از اون ستونهاي پرت كه كمتر مورد توجه قرار ميگيره يه شعر خيلي قشنگ ديدم كه بد نيست تو اين پست بنويسم:
تو هم با من نميماني ، برو بگذار برگردم
دلم ميخواست ميشد با نگاهت قهر ميكردم
برايت مينويسم ، آسمان ابريست ، دل تنگم
و من چنديست دارم با خودم ، با عشق ميجنگم
اگرميشد برايت مينوشتم روزهايم را ،
وسهم چشمهايم را ، سكوتم را ، صدايم را،
اگر ميشد براي ديدنت دل دل نميكردم
اگر ميشد كه افسار دلم را ول نميكردم
دلم را مينشانم جاي يك دلتنگي ساده
كنار اتفاقي كه شبي ناخوانده افتاده
هميشه بت پرستم ، بت پرستي سخت وابسته
خدايش را رها كرده ، به چشمان تو دل بسته
تو هم حرفي بزن ، چيزي بگو، هرچند تكراري
بگو آيا هنوز هم مثل سابق ، دوستم داري !؟
فرشته حاجي حسني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سياست1:
خيلي برام جالب بود كه مرتضوي بشه مدير نمونهي كشور . خيلي پيامها پشت سر اين انتخاب نهفتهاست ، اين انتخاب يعني اين كه شما اگه بالا بريد پايين بيايد ، حتي اگه بميريد هم هيچ فرقي نميكنه . ما كار خودمون رو ميكنيم و شما هم هيچ غلطي نميتونيد بكنيد . اين دقيقا همون مطلبي بود كه با رد صلاحيتها هم به طور خيلي واضح تري گفتند و ما كه هيچي ، گنده ترامون هم هيچ غلطي نتونستند بكنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سياست 2:
حالا كه ديدند نميتونند جلوي تحصن معلمها رو بگيرند ، و از طرف ديگه بايد يه جورايي اين يك سال باقي مونده رو هم يه جوري سر كنند . هيچ راهي را بهتر از استعفاي وزير آموزش و پرورش پيدا نكردن . غافل از اينكه معلمها ميخواهند دوباره از روز 13 ارديبهشت تحصن كنند . حالا چه وزير عوض بشه وچه نشه .
بعد هم تصميم گرفتند كه اگه اثري نداشت امتحانات خرداد را بر گذار نكنند . وضعيت جالبي پيش مياد . همهي مملكت به هم ميريزه . فقط يه گوشهاش اينه كه كنكور بايد بيفته عقب تر ، چون هنوز ديپلمي و مدركي داده نشده و اين هم يعني نا رضايتي يك و نيم ميليون نفر كنكوري و خانوادههاشون . تازه اين فقط يه گوشهاش خواهد بود …
من فكر ميكنم اين قضيههم مثل مشكلات قبلي با حكم حكومتي مبني بر حرام بودن اعتصاب فيصله پيدا كنه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سياست 3:
نطق پيش از دستور علي نظري ، نمايندهي اراك را كه در روزنامهي شرق روز پنجشنبه 27 فروردين آمده بخونيد . خيلي قشنگ ميتونيد تاثير طنز را در زبان سياست ببنيد . اين كار از هر كسي بر نمياد كه بتونه حقايق را در لفافهي طنز خيلي كوبندهتر و كارا تر بيان كنه .
ولي در همين صحبتها هم ميشه خيلي از نيتها و قصدهاي جناح راست رو ديد . من با داشتن بمب اتمي مخالفم ولي از حرفهاي اين نماينده اين طور بر مياد كه مثل اينكه اون بالاها يه عده هستند كه همچين از داشتن بمب اتمي بدشون نمياد . حتي اگه اين مساله به محروم شدن ايران از خيلي از امتيازات بينالمللي منجر بشه كه نتيجهاي جز بدبختي و فلاكت بيشتر ايران و ايراني نداره ــ البته الان هم همچين امتيازات خوبي نداريم ــ . فكرش رو بكنيد كه ايران از فروش نفت محروم بشه . حالاش كه دارن نفت ميفروشند فقر بيداد ميكنه ، چه برسه به اينكه جلوي فروش نفت رو هم بگيرند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسيقي 1:
اين پسره شهريار عجب آلبومي داده بيرون كليپهاش هم كه هركدوم از قبلي بهتر و قشنگتر . اونجاش كه ميگه :« چشم انتظار من باش ، تنها تو يار من باش ////اي آخرين اميدم ، اي نازنين ترين يار …» بعدش هم گريه ميكنه رو خيلي دوست دارم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسيقي 2:
آلبوم جديد گوگوش هم با نام خبر جديد ــ در بارهي اسمش شك دارم ــ تا چند وقت ديگه مياد به بازار . آهنگهاش از مهرداد آسماني و يكيش هم از بابك اميني ه .
يادمه اون اوايلي كه گوگوش رفته بود ، توي مصاحبه ميگفت:« من از وضع موسيقي لسآنجلسي خوشم نمياد و اين وضع رو نميپسندم . » ولي حالا كه ديده كسي نظراتش رو قبول نكرده اومده و توي مصاحبهي جديدش به صراحت گفته كه من حرفهام رو پس ميگيرم . و كافيه كه دو تا از اين كليپهاي جديدش رو ببينيد تا اين چرخش موضع رو توي كليپهاش هم ببينيد . تازه وقتي ازش ميپرسند كه چرا نظرت عوض شد ، ميگه : « من توي ايران كه بودم از همه چيز محروم بودم و فقط چندتا نوار با كيفيت پايين به دستم ميرسيد . » اين حرف هم ديگه از اون حرفهاي باور نكردني بود . چطور ممكنه تو اين دنياي بي در و پيكر اطلاعات كه از همه طرف همه چيز به آدم ميرسه خانوم گوگوش از داشتن اطلاعات محروم مونده باشند. حالا فرض ميگيريم كه ايشون دسترسي به اينترنت و كامپيوتر نداشتند و هيچ سي دي و شوي ويديويي هم به دستشون نرسيده . ولي ديگه توي تاكسي كه نشستند تا برن اين ور و اون ور يعني تو ايران هيچ آهنگ با كيفيت خوب و موسيقي مناسب گوش نداده بودن .
بگذريم اين هم نتيجهي اظهار نظرهاي از روي غرور ه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخلاق :
خيلي وقتها ارزشهاي ما با هم فرق ميكنه . خيلي چيزها هست كه براي من خيلي با ارزشه و لي براي شما ممكنه هيچ ارزشي نداشته باشه . ولي اين دليل نميشه كه چون ارزشهاي من با شما متفواته ، من ارزشهاي شما رو زير سوال ببرم و از اون بدتر به اونا بخندم و شما هم به همچنين . اين حالت وقتي خيلي بدتر و زشت تره كه من به ارزشهاي كسي بخندم كه تموم زندگيش رو براي من گذاشته باشه ، يكي مثل پدر و مادر ، يكي مثل معلم و استاد و يا حتي يكي مثل دوست آدم .
به نظر من اين خيلي بده كه ما بخواهيم به هر چيزي تو زندگيمون با حالت تمسخر و شوخي نگاه كنيم و به اون بخنديم . زندگي با خنده خيلي بهتره ،خيلي شيرين تره ولي زندگي بازي نيست ، زندگي شوخي نيست . آرزوهاي افراد ، ارزشهاي اونها ، علايقشون ، حتي كارهاي به ظاهر بچهگانهاي كه انجام ميدهند هيچ كدوم به ما اين حق رو نميدهند كه به اونها بخنديم .
بيايد اين عادت بد رو بذاريم كنار و به جاي اينكه پشت سر افراد به اونها بخنديم ، با همون افراد بنشينيم و همه با هم به خوشيهاي اين زندگي لبخند بزنيم . اون وقته كه طعم شيرين خنده رو بهتر از هميشه حس ميكنيم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسن ختام :
نگران كساني كه دوستشان داريد باشيد
تا
از حوادث مصون بمانند.
# posted by B.Ghadaksaz : 1:22 AM
از همه چيز فصل بهار خوشم مياد ولي
هنوز هم عاشق اون گلهاي نرگسي هستم كه بهمن ماه پشت چراغ قرمزها ميفروختن و من هم هر روز با يه دسته گل خوش بو ميومدم خونه .
يادمه يه بار به پسره گفتم همهاش رو ازت ميخرم 1500 تمومن
اون هم حول شد و داد .
وقتي با يه دسته 30 تايي گل نرگس اومدم خونه مامانم گفت ديوونهاي با 4 تا دونهاش هم خونه بوي خوش ميگرفت
ولي من اگه بازم برام پيش بياد دوباره كارم رو تكرار ميكنم
چون به نظر من هيچ گلي نه رنگ نرگس رو داره و نه بوي نرگس رو
خيلي شهامت ميخواد كه با اين جسهي كوچيك يه همچين بوي مسخ كنندهاي رو توي هوا پخش كني
‹كه همه رو عاشق خودش كنه ‹يا حداقل من رو
اون هم فقط با چاهار تا گلبرگ سفيد و يه پيالهي زرد پر از شراب ناب عطر زندگي
من ميگم بهترين گل دنيا نرگسه
شما چي ميگيد؟
# posted by B.Ghadaksaz : 4:03 AM
خدا باز ديدشون رو به خير بگذرونه
ميترسم بگه با اجازهي كي ...... و رفتي فلان جا
# posted by B.Ghadaksaz : 3:48 AM
فكر نميكردم بتونم صد تا مساله طراحي اجزا و يه پروژهي اون رو از يه شب تا صبح بدون حل المسائل حل كنم
پس معلوم شد كه اگه بخوام درس بخونم مي تونم ولي نميخوام
# posted by B.Ghadaksaz : 3:44 AM
دوش ديم كه ملائك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
# posted by B.Ghadaksaz : 3:42 AM
ممنون ميشم اگه موقع كامنت دادن زحمت بكشيد و خودتون رو هم معرفي كنيد
# posted by B.Ghadaksaz : 3:41 AM
از بس تو اين هفته رو بوسي كردم لبام حالت جمع شده مونده . توي دانشگاه كه به هر كسي رسيديم . بايد رو بوسي ميكرديم . حالا هم كه عيد تموم شده ، هنوز فاميلها بي خيال نشدند و باز هم دارن ميان . ما هم بايد بالا خره روشون رو ببوسيم دگيه
# posted by B.Ghadaksaz : 4:35 AM
خدا گر ببندد ز حكمت دري ، گشايد ز رحمت در ديگري
# posted by B.Ghadaksaz : 3:20 AM
خدا جون ازت متشكرم . اندازهي دنيا دوست دارم . اندازه يه دنيا
هيچ هديهاي و هيچ موهبتي و نعمتي بهتر و دوست داشتني تر از هديهي تو به زندگيم نبوده و نيست و نخواهد بود .
خدايا ! اين هديه رو هيچ وقت ازم پس نگير
# posted by B.Ghadaksaz : 2:53 AM
هيچ وقت اون دو تا دست سرد رو كه توي دستم گرفتم و شديدا دلم ميخواست اون ها رو با حرارت لبانم گرم كنم از ياد نمي برم . هيچ وقت
# posted by B.Ghadaksaz : 2:50 AM
نمي دونم اين صداي بزن و برقص كه از برخي نواحي بدنم به گوش ميرسه علتش چيه؟
اگه شما ميدونيد بگيد
# posted by B.Ghadaksaz : 2:45 AM
امروز يه كتاب خريدم به نام : طراحي اجزاي ماشين نوشتهي شيگلي
زبون اصليه و اندازهي صفحاتش آ4 و تعداد صفحاتش 1348
قيمتش هم 14000 تومن
تا اين جاش مهم نيست
اومدم از انقلاب خونه اولين كاري كه كردم وزن كردن كتابه بود
آخه از اونجا تا خونه از كت و كول افتادم
به ترازوي مامانم 4 كيلو و 800 گرم وزن داشت
حالا فكرش رو بكنيد اين كتابي كه توي كيف هم جا نميگيره رو من بايد بگيرم دستم
با هزار خرت و پرت ديگه كه از ملزومات دانشگاه رفتنه
راه بيفتم برم كرج
اگه ماشين نداشته باشم چه چيزي زجر آور تر از اين ميتونه باشه
# posted by B.Ghadaksaz : 2:01 AM
! دورها آواييست كه مرا ميخواند
# posted by B.Ghadaksaz : 1:19 AM
بابا با چه زبوني بهت بگم
بذار دودقيقه بخوابم بعد دوباره شروع كن
بارونت كم بود تگرگ هم اضافه شد
بهت التماس ميكنم
جون مادرت بذار بخوابم
فردا كلاس دارم بايد برم كرج
# posted by B.Ghadaksaz : 1:43 AM
خيلي خوشحالم
خيلي
اونقدر كه نتونيد تصور كنيد
# posted by B.Ghadaksaz : 1:17 AM
نمي دونم اين آسمون از چي دلش گرفته كه اينطوري زار ميزنه.نميدونم كي بهش بد كرده ، كي آزارش داده ، كيدلش رو شكسته ، كي تنهاش گذاشته رفته ، كاش ميدونستم.
شايد هم قصهي كسي رو شنيده كه اين طوري گريه ميكنه ، حتما قصهاش فراز و فرود هاي زيادي هم داره .
چون يه دفعه شروع ميكنه ، ميزنه زير گريه و چند دقيقه بعد آروم ميشه . دوباره يه مدت گوش ميكنه دوباره ميزنه زير گريه ولي اين بار با داد و فرياد .
ولي آسمون ، بد نيست بدوني كه اين كارا فايده نداره . زياد خودت رو اذيت نكن . خيلي زود فراموش ميكني و باز هم ميشي مثل بقيهي روزهات. خيلي طول بكشه ، يه هفته. تازه گفتم خيلي وگر نه سه چهار روزه تموم ميشه ، اشكات رو ميگم.
# posted by B.Ghadaksaz : 1:12 AM
بچهها بريد به سايت:
زندهرود
بخش تماشاخانه
كار فلش من رو ببينيد
اگه دوست داشتيد نظرش رو اينجا بديد.
يا اين آدرس رو كپي پيستش كنيد :
http://www.zendehrood.com/contents/clips/showclip.asp?id=206
# posted by B.Ghadaksaz : 3:59 AM
فردا
اولين روز دانشگاه تو سال جديد
نميدونم بايد خوشحال باشم يا ناراحت
از يه طرف اصلا حوصلهي اين استاداي جور واجور رو ندارم
و از طرف ديگه توي خونه پوسيدم و توي اين هوا هم كه نميشه رفت بيرون
تازه با كي برم بيرون ، كجا برم
پس همون بهتر كه برم دانشگاه
كي تموم ميشه فقط خدا ميدونه
از محيط دانشگاه آزاد بدم مياد ، متنفرم
چون توش نه از سياست خبري هست و نه از تحقيق
فقط همه دنبال اينن كه آمار فلان دختر رو بگيرن
به اون دختره ضد حال بزنن
و از اين حرفها
به قول يه بندهخدايي بيشتر شبيه پاسگاهه
فقط بايد واحدات رو پاس كني بري پي كارت
دعا كنيد براي كارشناسي ارشد سراسري قبول شم
# posted by B.Ghadaksaz : 2:22 AM
عجب باروني
هرچند نميذاره بخوابم
ولي دوستش دارم
چون خاطرات خوبي رو به يادم مياره
# posted by B.Ghadaksaz : 2:17 AM
اگر ميخواهيد در اين دنيا ترقي كنيد ، به گفتن كلمهي «نه» عادت كنيد
.و اگر ميخواهيد در اين دنيا زندگي كنيد به شنيدن كلمهي «نه » عادت كنيد
# posted by B.Ghadaksaz : 4:31 AM
از ويندوز عوض كردن ، اون هم صبح روز سيزده به در متنفرم
# posted by B.Ghadaksaz : 4:26 AM
اسمش رو گذاشتند روز انس با طبيعت ولي اين طبيعت نيمه جون بيشترين آسيبها رو توي همين روز ميخوره . كلي درخت آتيش ميگيره ، كلي زباله توي پاركها و كوه و دشت پراكنده ميشه ، كلي نهال تازه سبز شده زير دست و پا شكسته ميشه ، كليچمن زير پا له مشه ، كلي دود ماشين توي هوا پراكنده ميشه و... ولي اين وسط هيچ چيزي به طبيعت نميرسه
نميدونم كار كدوم بي عقلي بوده اين نامگذاري
# posted by B.Ghadaksaz : 4:24 AM
سيزده روز از سال نو هم گذشت و مثلا سيزدهمون رو هم به در كرديم
. سبزه گره زديم كه ايشا... پاي يه بندهخدايي گير كنه توش و ما هم به سر و ساموني برسيم
يادمه پارسال دو تا شاخه رو به هم گره زدم و كلي خنديديم ولي اون موقع نميدونستم كه هر چي سوراخ گره بزرگتر باشه طرف بهتر ميتونه ازش فرار كنه . تازه اگر هم گير كنه بايد خيلي بزرگ باشه ،خيلي بزرگ كه اون هم فايده نداره چون اونوقت من از پسش بر نميام . براي همين هم امسال سر عقل اومدم و يه گرهي معمولي و مناسب ،اون هم با سبزه و نه با شاخه ، زدم كه اگه قرار باشه پاي كسي گير كنه توش لااقل ارزش گير كردن رو داشته باشه .
امروز يكي از آشناها رو دم در ساختمونمون ديدم كه داشت از پارك بقل خونمون برميگشت و كلي خوشحال بود. خالصه بعد از احوال پرسي و خوش وبش معلوم شد كه دو تا چنار به هم گره زده براي همين بود كه ياد پارسال و سيزده به درش افتادم
# posted by B.Ghadaksaz : 4:15 AM
هيچ رانندگيي به اندازه ي رانندگي با سرعت بالا اون هم توي اتوبان بابايي و زير بارون سيل آسا و با صداي بلتد نوار و شب هنگام ، جنون آميز و در عين حال لذت بخش نيست . فقط اگه رانندگيتون خوبه اين رو پيشنهاد مي كنم ، وگر نه اگه مرديد خونتون پاي خودتونه و به من ربطي نداره
چون وجدانم رو خيلي وقته خوابوندم.
# posted by B.Ghadaksaz : 5:48 AM
آهاي آسمون با تو ام . جون هركي دوست داري ديگه بس كن . من نمي تونم بيشتر از اين گريه زاريت رو ببينم
# posted by B.Ghadaksaz : 5:40 AM